روزی عابدی سبک مغز از کوچه ای میگذشت،که بوی نان بینی عابد را به «ف» داد!
درب منزل مربوطه را کوبید
پسرک شیطان مضحک در باز کرد شیخ پرسید:عایا بوی نان تازه از طویله ی شما می آید؟
پسرک در حالی که تا آرنج دست در دماغ داشت فرمود:ای خشتک پاره متعفن خدا روزیت را جای دگر حواله کند
- get lost
و محکم درب را بست
شیخ که ضایع گشته و حالش پتال شده بود،جامه دریدندندی و سر به کوه و بیایان گذاشتندندی
:|
۳۶ نظر
۲۶ مهر ۹۵ ، ۱۸:۱۵